1من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم     چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم

2فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم       همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم

3غم دلدار فکنده است به جانم، شررى       کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم

4درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

5جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم       خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم

6واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد       از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددکار شدم

7بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادى بکنم       مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم

ارتباط زبان ترکی و آشوری

>>> تاریخ انشتار پست :25 شهریور 1397

در کتیبه های آشوری ، تعداد کثیری واژه با منشأ ترکی دیده می شود.
شاید این واژگان بوسیله مردمی که از غرب ایران ، بارها توسط آشوریان چپاول شده و اسیر شدند ، وارد زبان آشوری شد.
شاید. هم بوسیله اقوام « توروک » ، اورارتو ، هورری ، ماننایی ،کیمری ( قامَر) ، سکایی وارد زبان آشوریان جنگجو شد.
اقوام آشوری گاه با این اقوام هم پیمان و گاه در جنگ و گریز بودند. شاید وجود کمانداران پروتو تورک در میان آشوری ها ، علت اصلی ورود این لغات ترکی به آشوری بوده است.

البته این وام واژگان پس از رواج در زبان آشوری ، مطابق قواعد آوایی و دستوری آن زبان دچار تغییر می شدند.

Kadru : adj., wild , gorning (bull) ,impetuous , proud (deity or person)

مقایسه کنید با کلمه ترکی « قودورqudur » به معنی هار ، سرکش ، نافرمان ، زرنگ و گستاخ

قودورماق qudurmaq : هار شدن ، نافرمانی کردن ، طغیان کردن علیه کسی .

Kadrûtu : aggressiveness

قودور + پسوند

قودورق : هار شده ، نافرمان ، مهار نشده

Kamāšu / kamāsu : to gather , to collect , to bring in

فعل ترکی « قاماشماق qamaš + maq » که تنها در اصطلاحاتی مانند : « گؤزلری قاماشماق ، دیشلری قاماشماق » دیده می شود. (وقتی نور شدید چشم کسی را اذیت می کند ، او ناخواسته پلک هایش را جمع می کند ؛ همچنین وقتی یک صدای تیز و ناخوشایند را کسی می شوند یا میوه گس می خورد ، داندان هایش را بهم می فشارد).

Kabāru : to become fat , heavy , thick , strong 

مقایسه کنید با واژه های ترکی قابار (تاول qabar) ، قابار ماق ( qabarmaqدرشتخویی کردن نافرمانی کردن از دستور ، تاول زدن) ، قابا (qaba زمخت ، بد قواره ، درشت هیکل ، بدخوی)

ممکن است با فعل « کؤپمک » ( نفخ کردن ، چاق شدن بر اثر نفخ ) و« کؤپوک » (حباب هوا) نیز ارتباط داشته باشد.

ارتباط زبان ترکی و اوستایی

>>> تاریخ انشتار پست :25 شهریور 1397

ارتباط زبان ترکی و اوستایی:

واژگان را از کتاب زیر انتخاب کرده ام.
منبع: بررسی هادُخت نَسک ، دکتر مهشید میر فخرایی ، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، چ. اول ، 1371.

اوستایی - ترکی:
aēš فعل: خواستن ، آرزو کردن ، جستجو کردن ؛ ستاک حال : iša
ترکی آذربایجانی: is_ ta _mak ایسته مک (خواستن ، آرزو کردن)

ağaصفت: بد ، زشت
ترکی آذربایجانی: ig_ran_mak (متنفر بودن)

an پیشوند نفی (بی ، بدون)
ترکی آذربایجانی: ma پسوند نفی 

ar فعل: رسیدن
ترکی استانبولی: ermek ( به پایان رسیدن sona ermek) 

azəm ضمیر شخصی اول شخص مفرد: من
ترکی آذربایجانی: özüm (خودم) (öz ترکی باستان: نَفس ، جان)

aša اسم خنثی: راستی ، نظم

ترکی : uz ( ضرب المثل « آز دانیش ، اوز دانیش : کم گوی و گزیده گوی) uz (راست و درست)

ā قید: تاکنون

ترکی باستان amtı : اکنون ( ترکی قدیم: ایمدی / ترکی آذربایجانی: ایندی)


ąs فعل: رسیدن ، آمدن

ترکی باستان : as / aš (گذشتن ، از کوه و گردنه عبور کردن)

ترکی آذربایجانی: آشماق 


ustəma صفت برترین : آخرین ، نهایی

ترکی آذربایجانی: üst (بالا ، والا )


xšapan اسم مؤنث: شب

ترکی آذربایجانی: axšam ( اوایل شب)


gam فعل: رفتن ، رسیدن

ترکی آذربایجانی: گلمک gal-mak (آمدن)


gairi اسم مذکر : کوه

ترکی آذربایجانی : کیران kir_an (صخره بزرگ ، کوه)


tar فعل: دریدن ، پاره کردن

ترکی آذربایجانی: ییرتماق yır_t_maq (دریدن)

ترکی آذربایجانی: یارماق yar_maq (جدا کردن)

ترکی آذربایجانی: dar_t_maq (آرد کردن)

du فعل : گفتن (ستاک حال: dauua)

ترکی آذربایجانی: دئمک de-mak (گفتن)

ترکی آذربایجانی: دینمک di_n_mak (سخن گفتن)


par فعل: گذشتن ، رسیدن

ترکی باستان: bar (رفتن) / ترکی قدیم : بار (بارماق / وارماق)

bar فعل: بردن

ترکی آذربایجانی: آپارماق apar_mak (بردن)


bū فعل : بودن ، روی دادن

ترکی باستان: bul (یافتن ، روی دادن)

دیوان لغات الترک: bul-mak (یافتن)


mrū فعل : گفتن

ترکی آذربایجانی: میریلداماق mır-ıldamaq ( غرولند کردن ، زیر لب چیزی گفتن)

ارتباط زبان ترکی و عربی

>>> تاریخ انشتار پست :25 شهریور 1397

ارتباط زبان ترکی و عربی

منبع : فرهنگ دانشگاهی عربی به فارسی ، ترجمه ؟ المنجد الابجدی ، مولف: احمد سیّاح ، انتشارات اسلام ، تهران ، چاپ اول ، 1372.

نکته قابل ذکر اینست که لغات مشترک بین ، ترکی ، عیلامی ، سومری ، عربی ، اورارتویی ، مصری و ... نشانگر آن است که زبان ترکی در نزدیکی اورمیه شکل گرفته و به آلتای و بقیه جاها رفته است.

کلمات مشترک عربی و ترکی:

آجَّ - الماءَ ایجاجا: گردانید آب را شور و تلخ .
الاُجاج: شور و تلخ

اَجیدی ačıdı (اَجیماق ačımaq) - دیوان لغات الترک: ترش شد.
ترکی آذربایجانی: آجی acı (تلخ و شور) مثال: آجی چای : رودی شور و تلخ در نزدیکی شهر تبریز که به دریاچه نمکین ارومیه می ریزد.
***

آربَهُ - مُؤارَبَهً : نیرنگ زد او را و فریب داد.
الاِربَه: مکر و حیله

آر ar : فریب دادن ، گول زدن (کتیبه کول تیگین)
اارْدی ardı ( اارْماق armaq ) - دیوان لغات الترک : فریب داد.
اَرْفادی arwadı ( اَرفاماق arwamaq) -دیوان لغات الترک : وردی خواند و افسون کرد.
آرباماق ( فرهنگ سنگلاخ) : جادو کردن
ترکی آذربایجانی : آل al ( حیله و نیرنگ) ( تبدیل واج « ر » به « ل»)
اری : عسل ، آنچه چسبیده بر ته دیگ از سوختگی یا عسل یا شهدیکه در اطراف کندو چسبیده باشد.
اَرَیتِ - النَحلُ اَریاً ( اری) : شهد ساختند زنبوران عسل

اَری arı -دیوان لغات الترک : زنبور
ترکی آذربایجانی : آری arı (زنبور) . مثال: بال آری سی bal arısı (زنبور عسل)
آوَیهُ البیت - ایوا (اَوِی) :ساکن کرد در خانه او را - در خانه نشست.
e سومری : خانه ، معبد
eb ترکی باستان: خانه ، سرا
ev ترکی آذربایجانی : خانه
****
اَتابِک : اتابک ( از کلمات دخیل ترکی در عربی)

***

الاَخور : اسطبل
ağıl آغیل : آغُل گوسفند

****
اِستَغارَ - عَلَیهِم اِستِغارَه (غور) : تاخت بر ایشان
الغارَه : غارتگر ، اسبان تاخت و تاز کننده

قَرما qarma (دیوان لغات الترک) : غارت
قَرمالادی qarmaladı ( قَرمالاماق qarmamaq)- دیوان لغات الترک : قاپید و غارت کرد.

خدایان مشترک اقوام هند و آریایی

>>> تاریخ انشتار پست :25 شهریور 1397

خدایان هندو و آریایی در میان اقوام کهن ایرانی از قبیل عیلامی ها ، ساکنان شهر سوخته ، لولوبی ، کا سی ، ماننا و ... ریشه ای ندارند و این نشانه مهاجرت اقوام هندو ایرانی و بومی نبودن آنهاست.

واژه های ترکی در فرهنگ گیل و دیلم

>>> تاریخ انشتار پست :7 شهریور 1394